جدول جو
جدول جو

معنی تعب فروش - جستجوی لغت در جدول جو

تعب فروش
(اَ عا)
؟ فروشندۀ تعب. آنکه تعب دهد. رنج و سختی محنت و زحمت دهنده:
آنگه که روز خویش ببیند تعب فروش
نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب.
ناصرخسرو (دیوان ص 433).
و رجوع به تعب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتاب فروش
تصویر کتاب فروش
کسی که کتاب می فروشد، فروشندۀ کتاب
فرهنگ فارسی عمید
فروشندۀ چوب. و بیشتر بر تیرفروش اطلاق شود. چه غیر تیر را تخته فروش و یا الوار فروش گویند. خشّاب. تیرفروش. فروشندۀ تیر و تخته و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
سبزی فروش. (ناظم الاطباء). فروشندۀ تره. فروشندۀ گندنا. بقال:
ابلهی کن برو که تره فروش
تره نفروشدت به عقل و تمیز.
چیز باید که کار در عالم
چیز دارد که خاک بر سر چیز.
مسعودسعد.
و رجوع به تره شود
لغت نامه دهخدا
(طِ نِ)
فروشندۀ لعل. گوهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتاب فروش
تصویر کتاب فروش
نامه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل فروش
تصویر لعل فروش
لال فروش آنکه لعل و جواهر فروشی
فرهنگ لغت هوشیار